۱۸ تا ۲۰ ساله‌های انقلابی…

به گزارش عصر همدان، سربلندی نظام و انقلاب محقق نمی‌شد مگر با ایثار شهدا، کاری که شهدای انقلاب اسلامی کردند عظیم است و گرانمایه.

شهدا پرچم انقلاب و اسلام را بر قله‌های فتح و ایمان به اهتزاز درآوردند و در این مسیر هر آن چه در طبق اخلاص داشتند، گذاشتند، چه شهدای قبل از انقلاب و چه بعد از آن.

یکی از گروه‌های انقلابی که در برچیدن نظام شاهنشاهی تأثیر بسزایی داشتند، گروه «ابوذر» بود؛ سال ۵۱ ‪ بود که شماری از دانش‌آموزان نهاوندی این گروه را با تأکید بر آموزه‌های اسلامی و نفی حاکمیت نامشروع رژیم پهلوی تشکیل دادند، اعضای این گروه بیشتر جوانان ۱۸ تا ۲۰ ساله‌ای بودند که با تأسی از ابوذر غفاری، صحابی بزرگ رسول اکرم(ص) اقدام به قیام مسلحانه بر ضد رژیم پهلوی کردند

شهدای گروه انقلابی ابوذر (عبادالله خدا رحمی، بهمن منشط، ولی‌الله سیف، ماشاء‌الله سیف، روح‌الله سیف و حجت عبدلی که در سال ۵۲ به دست حکومت مستبد پهلوی به شهادت رسیدند) عنوان شهدای شاخص استان همدان در سال ۹۷ انتخاب شدند.

شهید ماشاءالله سیف در سال ۱۳۳۱ در خانواده‌ای مذهبی و زحمتکش در نهاوند به دنیا آمد. در دوران کودکی نتوانست به مدرسه برود و به شغل لحاف‌دوزی روی آورد، در سنین جوانی با تشویق دوستانش تحصیلاتش را تا پایان دوران راهنمایی ادامه داد. ماشاءالله به ورزش کشتی و باستانی نیز علاقه داشت.

وی از اعضای فعال و کادر مرکزی گروه ابوذر بود که پس از دستگیر عده‌ای از اعضای گروه شهرستان قم، به همراه عده‌ دیگری در نهاوند دستگیر و بلافاصله به تهران کمیته مشترک ضد خرابکاری منتقل و پس از بازجویی و اعزام به دادگاه ارتش به اعدام محکوم می‌شود. حکم صادره در سحرگاه ۳۰ بهمن ماه ۵۲ در میدان چیتگر اجرا و ماشاءالله به دوستان شهیدش پیوست.

شهید ولی‌الله سیف در اسفند ۱۳۳۳ در نهاوند در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. رفت و آمد او به جلسات و هیأت‌های مذهبی از همان دوران کودکی به همراه پدر آغاز شد، حضور در جلسات قرآن مطالعات گسترده در زمینه کتاب‌های مذهبی، حضور در مساجد و منابر انقلابی شهر، زمینه‌ رشد فکری و شخصیتی ولی‌الله را فراهم کرده بود، وی نخستین رابط و مبلغ فرهنگی آقای طالبیان در میان دانش‌آموزان و جوانان نهاوند بود و با تلاش و ترغیب او، دومین عضو مؤثر گروه ابوذر یعنی بهمن منشط به گروه پیوست.

شهید سیف در نظر دوستان و آشنایان چهره‌ای منزه و معنوی داشت و با تسلط شایانی که در احکام و معارف دینی داشت پاسخگوی بسیاری از پرسش‌های شرعی و اعتقادی جوانان بود، او سرانجام در سحرگاه ۳۰ بهمن ماه ۵۲ با دستور شاه ملعون در میدان چیتگر تهران اعدام و به خیل شهدای انقلاب اسلامی پیوست.

شهید بهمن منشط در دی ماه ۱۳۳۳ شمسی در خانواده‌ای مذهبی و متوسط در شهرستان ملایر متولد شد. او دوران کودکی را در ملایر گذراند و سپس به ضرورت شغل پدر، در نهاوند ساکن شد و در همان جا تحصیلات خود را تا کلاس چهارم دبیرستان دنبال کرد.

بهمن در سال ۴۹ در جرگه دانش‌آموزان آقای طالبیان قرار گرفت و با راهنمایی‌ها و هدایت‌های آقای طالبیان توسط ولی لله سیف به مطالعات دینی و جلسات مذهبی روی آورد. با شروع برنامه‌های سخنرانی حجت‌الاسلام فاکر در نهاوند در سال ۵۰، منشط و دوستانش جذب سخنرانی‌های ایشان شدند و از آن پس شیوه زندگی آنها کاملاً متحول شد و از آن پس از فعالیت‌های موسیقی کنار کشید و از قاریان به نام قرآن شد. دوستی نزدیک آقای ولی الله سیف و منشط باعث شد بهمن در جلسات ضد بهایی حضور فعالی داشته باشد. او هنگام شهادت در ۳۰ بهمن ۵۲ نوزده ساله بود.

شهید حجت عبدلی در ۲۵ مهرماه ۱۳۳۳ در شهرستان نهاوند در خانواده‌ای مستضعف و مذهبی متولد شد. وی در دوران نوجوانی و جوانی هم کار و هم درس می‌خواند. در دوران تحصیل از جمله دانش‌آموزان ممتاز شمرده بود که بارها مورد تشویق قرار گرفته بود. حضور در جلسات قرآن باعث شد که با ماشاءالله سیف آشنا شود و به واسطه این آشنایی به فعالیت‌های مذهبی روی آورد. حجت از جمله مستمعین منظم سخنرانی‌های حجت‌الاسلام فاکر بود که در قم دستگیر و پس از بازجویی ساواک تحویل دادگاه نظامی شد و در نهایت محکوم به اعدام شد. حکم اعدام او نیز مانند سایر همرزمانش در سحرگاه روز ۳۰ بهمن ۵۲ با دستور شخص شاه در میدان چیتگر به اجرا درآمد.

عبادالله خدارحمی در سال ۱۳۲۸ شمسی در نهاوند به دنیا آمد با توان جسمی شایان ملاحظه‌ای که داشت در نوجوانی به کشتی روی آورد و توانست تا کسب مدال طلای قهرمانی آموزشگاه‌های کشور پیش برود. سال‌های نوجوانی و آغاز دوره جوانی او همانند بسیاری از هم سن و سال‌های خود تحت تأثیر شرایط فرهنگی و اجتماعی نابهنجار قرار داشت. روحیه ورزشکاری و توان جسمی کم‌کم می‎رفت که از عباد چهره‌ای خشن و ناآرام بسازد اما در پشت همه درگیری‌ها موضوع احقاق حقی نهفته بود.

در واقع جوانمردی عباد باعث شده بود خود را مسؤول حمایت از مظلومان بداند و این موضوع سبب شد تا تحول عظیمی در درون او پس از آشنایی با جمع جوانان مذهبی به ویژه پس از ورود به گروه ابوذر آغاز شود. چنانکه دوستانش او را چون حر می‌دیدند. عباد با پیوستن به گروه، کشتی را کنار گذاشت زیرا معتقد بود ممکن است قهرمانی او را مغرور کند.

 روح‌الله سیف در فروردین ۱۳۳۲ در شهرستان نهاوند و در خانواده‌ای مذهبی چشم به جهان گشود. این شهید در سحرگاه سال ۵۲ به فیض شهادت نائل آمد.

در ادامه گفت‌وگویی اسد سیف برادر شهید ماشاءالله سیف از اعضای اصلی گروه ابوذر صورت گرفته که در ادامه می‌خوانیم.

 لطفاً خودتان را کامل معرفی کنید.

سیف: اسد سیف ۷۰ ساله و جانباز ۵۰ درصد هستم که در زمان حیات برادر شهیدم چهار سال از او بزرگتر بودم.

 از ویژگی‌‌های ماشاءالله برایمان بگویید؟

سیف: از آنجایی که ماشاءالله بازاری بود و در کنار آن نیز به رشته کشتی و ورزش علاقه فراوان داشت و هر زمان که فرصت داشت در زورخانه حضور پیدا می‌کرد. او هر زمان صدای اذان را می‌شنید بدون فوت وقت نماز را اقامه می‌کرد؛ همواره در همه حال با وضو بود. از کودکی به مسائل دینی توجه داشت و شاید آنچه که باعث برتری‌اش نسبت به ما شده بود بالا بودن درجه ایمان و تقوایش بود، در آخر به مرحله‌ای رسید که شهادت را آرزوی خود می‌دانست.

 لطفاً از نحوه دستگیری برادرتان برایمان بگویید.

سیف: تیرماه سال ۵۲ بود که ماشاءالله را دستگیر و به زندانی در تهران منتقل کردند، این در حالی بود که ما حدود چهار ماه هیچ ارتباطی با او نداشتیم و این ماشاءالله بود که بعد از ماه‌ها انتظار خبر زندانی شدنش را به خانواده اطلاع می‌داد. وقتی خبر زندانی شدنش را شنیدیم بی‌درنگ تصمیم گرفتیم به دیدنش برویم با آنکه می‌دانستیم حرکت به سمت تهران چه مشکلاتی دارد.

ماشاءالله در زندان ساواک معروف به «کمیته مشترک ضد خرابکاری» در سلول انفرادی زندانی شده بود( این زندان امروز به موزه عبرت نامگذاری شده و عکس‌های گروه ابوذر از جمله برادرم در معرض دید مخاطبان قرار دارد). به هر زحمت بود موفق به ملاقات شدیم و در همان لحظات اول آثار شکنجه‌های ساواک بر بدنش آشکار بود و دیدن آن همه شکنجه خانواده را متأثر کرد، در حالی که او از بیان دردها و شکنجه‌ها به ما خودداری می‌کرد.

تا قبل از شهادت روزهایی را روزه بودند

بعد از یکی دوماه زندانی شدن قرار بود دادگاه رأی نهایی را صادر کند و در آخرین مرحله دادگاه برای تمام اعضای اصلی شامل ۶ نفر حکم اعدام را صادر کرد. یادم می‌آید ماشاءالله بعد از اعلام رأی دادگاه سریع اقدام به نوشتن وصیت‌نامه کرد، دستور اعدام گروه ابوذر را خود شاه ملعون صادر کرد.

صبح روز دوشنبه آخرین باری بود که مادرم به ملاقات ماشاءالله رفت. بعدها متوجه شدیم  چهار صبح سه‌شنبه حکم اعدام اجرا شده و روزنامه اعلام کرد که ۶ نفر خرابکار گروه ابوذر اعدام و به جزای عمل خود رسیدند. یکی از نکاتی که هنوز در ذهنم باقی مانده، این است که اعضای دستگیر شده از جمله برادرم تا قبل از شهادت روزهایی را روزه بودند.

راست می‌گفت، به جایگاهش غبطه می‌خورم

 احساس خانواده در مقابل رأی دادگاه چه بود؟ اقدامی برای تعدیل حکم نکردید؟

سیف: پس از ملاقات مادرم با ماشاءالله احساسات مادرانه غلیان کرد و بسیار به من سفارش می‌کرد که یک ندامت‌نامه تهیه کنم و آن را با امضای برادرم تحویل مقامات قضایی بدهم تا از اجرای حکم تعدیل شود. وقتی که موضوع را برای ماشاءالله بازگو کردم با ناراحتی رو به من کرد و گفت دیگر به ملاقات من نیایید! زیرا معتقد بود هیچ اشتباهی نکرده است. نگاهی از روی دلسوزی به من کرد و گفت «وقتی از پیش شما رفتم (شهید شدم) می‌بینید که جای من کجا و جای شما کجاست». واقعاً راست می‌گفت، من خودم را می‌گویم بارها به راهی که برادرم انتخاب کرد غبطه می‌خورم!

پزشکی‌قانونی هم از دادن اطلاعات به ما سرباز می‌زد

چرا حکومت شاهنشاهی مزار شهدای گروه ابوذر را در گمنامی محض قرار داد؟

سیف: وقتی که حکم اجرا شد برف زیادی روی زمین نشسته بود و سرمای استخوان‌سوزی در اکثر شهرها حاکم بود و با این شرایط با هزار زحمت خودمان را به تهران پادگان جمشیدیه آن زمان رسانیدم اما به ما اطلاع دادند که اعضا را به پادگان دیگر انتقال داده شدند. حتی پزشکی‌ قانونی هم از دادن جواب به ما سرباز می‌زدند و اظهار بی‌اطلاعی می‌کردند. با هزار خستگی که در وجودمان لانه کرده بود به بهشت‌زهرا رفتیم تا بلکه بتوانیم نام و نشانی از برادرم و دوستانش بدست آوریم.

بعد از چند روز سرگردانی و بی‌اطلاعی از مزار برادرم و دوستانش به نهاوند بازگشتیم و این گمنامی تا چند سالیان سال ادامه داشت. در طول سال بارها به تهران سفر می‌کردم تا بلکه بتوانیم نام و نشانی از آنها به دست بیاوریم اما انگار حکمت خداوند بر این بود که تا پیروزی انقلاب نشانی از مزار آنها نداشته باشیم.

بعد از انقلاب به ما اعلام شد که پیکرهای مطهر در قطعه ۳۳ ردیف ۸۴ بهشت زهرای تهران دفن شده و این شد که اولویت را در ابتدا تهیه سنگ قبر برای شهدا دانستم تا پس از سال‌های گمنامی حالا نشانی از آنها گمشده‌هایمان داشته باشیم.

 چگونه پیکر مطهر شهدا به نهاوند رجعت داده شد؟

سیف: به نهاوند برگشتم و در نهایت با اعضای خانواده از جمله پدر، مادر، خواهر و برادران به تهران آمدیم و بعد از یک ماه از آغاز انقلاب اسلامی روزنامه سراسری اعلام کرد مزار شهدای گروه ابوذر بعد از پنج سال گمنامی در چه نقطه‌ای از بهشت زهرای تهران دفن شده است، از آنجایی که شهید سیف و دوستانش وصیت کرده بودند تا پیکرهای آنها در نهاوند دفن شوند، بعد از یک دهه پیگیری از بنیاد شهید موفق شدیم که پیکر شهدا را در ۱۳ آذر ۶۴ به نهاوند منتقل کنیم تا مزار آنها مأمنی برای دلسوختگان راه عشق باشد.

خوشبختانه زمان انتقال پیکرهای مطهر شهدا به نهاوند استقبال باشکوهی صورت گرفت و بدین ترتیب پیکر مطهر ۶ شهید گروه ابوذر به نهاوند منتقل شد، هر چند که مزار یادبود این شهدا نیز در تهران وجود دارد.

در مرامنامه گروه ابوذر رضایت خدا جزء اصول اول است

فارس: مهمترین ویژگی‌ گروه ابوذر چه بود؟

سیف: از مهمترین ویژگی‌های این گروه شجاعت و تقوای بالای آنها بود به گونه‌ای که اعضا برای خود مرامنامه‌ای تهیه کرده بودند و در آن به موضوعاتی چون کمک به افراد نیازمند، صله رحم و مبارزه با شیطان و استکبار جهانی اشاره شده بود. یکی از نکات جالب این مرامنامه این بود که هر کاری باید برای رضای خدا باشد.

رمز ماندگاری گروه ابوذر چیست؟

سیف: ایمان و اخلاص واقعی رمز ماندگاری شهداست و به درستی رمز ماندگاری این افراد به خاطر آن است که در زمان استبداد و خفقان دست به مبارزه زدند و از هیچ کسی جز الله ترسی نداشتند.

متأسفانه در شناساندن گروه انقلابی ابوذر کم‌لطفی شده است

چقدر جوانان امروز نیازمند الگوپذیری از این شهدا هستند؟

سیف: متأسفانه در شناساندن این گروه انقلابی کم‌لطفی شده و این موضوع را بارها و بارها در مصاحبه‌های خود اعلام کردم، معتقدم استان آنگونه که باید و شاید نتوانسته از این ظرفیت‌ها استفاده کند و هنوز نقش این شهدا برای نسل جوان مغفول باقی مانده است.

هر چند که هنوز هم دیر نشده و اگر بتوانیم چنین شهدایی را برای جوانان معرفی کنیم قطعاً به موفقیت‌های بزرگ معنوی دست پیدا خواهیم کرد زیرا نسل جوان امروز نیازمند یادگیری این مفاهیم و تعالیم هستند.

یادم می‌آید در همان اوایل جنگ خیلی از جوان‌های انقلابی نهاوند تمایل زیادی  به تشکیل گروهی همانند خط فکری گروه ابوذر داشتند. باید این تعالیم امروز برای نسل جوان که جنگ و انقلاب را ندیده بازگو شود و حقایق معنوی به جامعه منتقل گردد چراکه اگر میلیاردها پول خرج فرهنگسازی جوان‌ها شود تا زمانی که راه و رسم شهدا بازگو نشود کاری عبث و ابتر است چرا که ارزش‌های ما در راه و رسم شهدا نهفته است.

ادامه گفت‌وگو با حسین طالبیان فرزند شهید محمد طالبیان(معلم انقلابی گروه ابوذر) صورت گرفته که در ادامه می‌خوانیم.

 لطفاً از نحوه فعالیت تا شهادت پدر برایمان بازگو کنید.

طالبیان:  پدرم شهید طالبیان با شهادت گروه ابوذر برای مبارزه با شاه مصمم‌تر شد و فعالیت‌های خود را با شدت بیشتری ادامه داد زیرا او کسی نبود که با این مشکلات دست از مبارزات خود بردارد، دست آخر هم نیروهای امنیتی دربار شاه این مبارز انقلابی را در سال ۵۲ دستگیر کردند و بعد از ۶ ماه شکنجه، او را به ۱۵ سال زندان محکوم کردند.

بعد از آزادی‌اش، پدرم که مسئولیت‌های متعددی در آموزش‌ و پرورش و وزارت کشور بر عهده گرفت بود در سال ۷۰ و زمانی که منافقین تحرکاتی را در مرزها داشتند، با همراهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تصمیم گرفت به پایگاه منافقین کوردل در منطقه عمومی خانقین عراق حمله کند و با انهدام این پایگاه، ضد انقلابیون مستقر در آن را نیز به هلاکت رساندند و یا عده‌ای را متواری کردند تا مردم ساکن در مناطق مرزی از شرارت‌های آنها در امان باشند و در حین انجام عملیات در تاریخ ۱۲ فروردین ۷۰ توسط منافقین به شهادت رسید و هنوز پیکر پاکش هرگز به میهن بازنگشته است.

گروه ابوذر به دنبال انجام کار فرهنگی بود

 هدف گروه ابوذر چه بود؟

طالبیان: کار گروهی بود و بیشتر به دنبال انجام کار فرهنگی بودند. این گروه با پول‌هایی که با زحمت به دست می‌آورند با شناسایی افراد نیازمند همه را خرج قشر محروم جامعه می‌کردند که از جمله این افراد شهید محمد طالبیان بود. آنها می‌خواستند سطح فرهنگی اقشار مختلف جامعه را بالا برده و مردم را از  استبداد حاکم نجات دهند.

رمز ماندگاری شهدای ابوذر بعد از گذشت ۴۰ سال در چیست؟

طالبیان: به نظرم کار تمام اعضا خالصانه بود و رضایت خدا برای انجام امور در اولویت قرار داشت. به طور مثال نقل شده زمانی که پدر در زمان قبل از انقلاب می‌خواست در آموزش و پرورش استخدام شود از مراجع بزرگی همچون آیت‌الله بروجردی و آیت‌الله خوانساری کسب تکلیف کردند و این یعنی به رعایت اصول دینی پایبند بودند.

گروه ابوذر مذهبی بود و به حل مسائل دینی و سیاسی اهتمام داشت. پدرم به عنوان معلم معنوی، این گروه را از نظری فکری تعذیه می‌کرد و در این زمینه جلسات متعدد با حضور اعضاء برگزار می‌کرد و اصول دینی و فقهی آموزش می‌داد. در نهایت همه این عوامل سبب ماندگاری گروه ابوذر در تاریخ شد.

هنوز پدرم را درک نکردم

 چقدر شخصیت پدر( شهید طالبیان) را به عنوان الگو سرمشق خود قرار دادید؟

طالبیان: معتقدم من به عنوان فرزند شهید هنوز هم نتوانستیم راه پدرم را به خوبی درک کنم. شهید طالبیان انسان بزرگی بود. اهل نماز و روزه بود، همیشه تبسم داشت و اهل نماز شب بود. او از دروغ دوری می‌کرد و حتی اعتقادی به دروغ مصلحتی هم نداشت و به شوخی هم دروغ نمی‌گفت.

 چرا دشمن از ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در هراس است؟

طالبیان: ترویج فرهنگ ایثار و شهادت یعنی ماندگاری انسانیت؛ معتقدم اگر اخلاق و معنویت در جامعه‌ و خانواده از بین برود آن وقت کشور دچار انحطاط می‌شود. اگر اخلاق از بین برود در یک کلام همه ارزش‌ها از بین می‌رود و دشمن هم به دنبال همین است تا اخلاق و معنویت را از کشور بگیرد تا بتواند در همه زمینه‌ها تسلط داشته باشد.

 از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، گر صحبت پایانی دارید بفرمایید..

طالبیان: امروز دشمن برای رسیدن به هدف خود دست به هر کاری می‌زند و تحریم‌ اقتصادی و شبیخون فرهنگی از جمله آن است. دشمن قصد آن دارند که مردم را در تنگنا قرار دهد و به زعم خود می‌خواهد مردم را در مقابل نظام قرار دهند اما هر بار شکست می‌خورد. به طور حتم مردم با پیروی از دستورات مقام معظم رهبری بحران‌ها را پشت سر خواهند گذاشت زیرا  ولی‌فقیه را خط قرمز خود می‌دانند.

=================

سیده لیلا آقامیری

================

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین دیدگاه‌ها

آرشیو مطالب

ورزشی